بخش دوّم: رابطهی خودسازی با خودشناسی | ۲
برای هر يك از ما بارها پيش آمده است كه عهد و تصميم خويش را به علت سستی يا تنبلی زير پا نهاده باشيم و پشيمان شده و خويشتن را سرزنش كردهايم، آيا اين دوگانگی و مخالفت، چگونه توجيه میشود؟ مبارزهی خود با خود؟ اين احساس درونی ما كه گاه خود را پيروز و گاه شكست خورده میيابيم، چيست؟ و چگونه است؟ مثلاً پزشك برای بهبودی بيمار برنامهی غذايی تنظيم میكند. بيمار تصميم میگيرد رژيم غذايی و دارويی را رعايت كند، ولی ميل و اشتياق او به برخی غذاهای ممنوعه، بر سر سفره فعّال میشود. برخی از اين ميل نفسانی شكست میخورند و دستور طبيب را رعايت نمیكنند و برخی با اين ميل میجنگند و پيروز میشوند.
مثالی ديگر: انسان تصميم میگيرد سحرخيز و شب زندهدار باشد، ولی سحر كه میخواهد از رختخواب گرم برخيزد، طبيعت و ميل او به استراحت مانع میشود و میخوابد. در همين وضعيّت برخی با ميل حيوانی خويش مبارزه میكنند و به راز و نياز و نماز میايستند.
در تمامی اين موارد، انسان با خودش درگير است. نه با شخص بيگانه. بنابراين، در درون انسان، دو نيرو و دو خود، وجود دارد كه هر كدام او را به سويی میكشند. برای توضيح میگوييم: انسان دو خود يا دو بُعد دارد:
الف) بُعد روحانی و ملكوتی كه ترقّی و تربيت او و شخصيت و شكلگيری هويّت او به همين بُعد مرتبط است.
ب) بعُد نفسانی و حيوانی كه مايل به لذّتهای آنی و فانی است. بين همين دو مرتبهی وجودی ما، همواره درگيری و جنگ و جدال برپاست، گاهی اين تضادّ را جدال عقل و نفس مینامند و گاه درگيری خود و ناخود و از خواستههای پست حيوانی به «هوای نفس» تعبير میشود.
در جدال انسان با خود، هر گاه خود حيوانی پيروز شود، در مراحل بعد حالت شرمندگی، پشيمانی و احساس شكست به انسان دست میدهد، مثل قهرمانی كه در ميدان جنگ يا باشگاه ورزشی از رقيب خود شكست خورده باشد، حالت شرمندگی دارد و احساس پشيمانی و شكست میكند.
و برعكس، هر گاه خود اصيل و ملكوتی غالب شود احساس خوشحالی و پيروزی و افتخار میكند و به خودش اميدوار میگردد، همين نشانهی دوگانگی انسان است.
خود اصلی ما بُعد روحانی و ملكوتی است كه شخصيت انسانی ما را تشكيل میدهد و اصيل است. وقتی میگويم: من فكر میكنم، خدا را ياد میكنم، ايثار، جهاد، شهادت پذيرم، سعادت ديگران را میخواهم و بسا خود را برای خوشبختی ديگران به زحمت و خطر میاندازم، از منِ انسانی خويش خبر میدهم و آن جا كه از مسائل پست سخن میگويم، مثل: شهوترانی، حيلهگری و آزمندی، از منِ فرعی و حيوانی خويش پرده برداشتهام.
قرآن حقيقت انسان را روح جاودانهی او میداند. روحی كه از بس شرافت دارد به خدا منسوب است. بديهی است تمامی هستی، آفريدهی خداست، ولی همانگونه كه كعبه را خانهی خدا، ماه رمضان را ماه خدا و روزهای مهم را «يوم الله» میگوييم، «روح» را نيز روح منسوب به خدا و از او و به سوی او میدانيم[1] و هستی خويش را عين وابستگی به خدا میدانيم، همانگونه كه تصوير يك چيز در آينه، صد در صد به صاحب عكس وابسته است و اگر او از مقابل آينه كنار رود، تصوير داخل آينه نابود میگردد.
اين تصور كه ذرّهای از روح خدا در انسان آمده، نادرست و شرك است. خداوند خالق و ساير موجودات مخلوق او هستند.
آيات شريفه دوگونهاند: برخی ـ صرف نظر از اندام انسان ـ از روح آدمی خبر میدهند و برخی ديگر افزون بر وجود روح، استقلال و بقای آن را پس از مرگ نيز مدّ نظر دارند. در سورهی مؤمنون، با بيان مراحل جسمانی خلقت، به ايجاد خلقتی ديگر كه افاضهی روح باشد، تصريح دارد و میفرمايد:
آری، ما انسان را از چكيدهای از گل آفريديم، آنگاه او را نطفهای ساختيم در جايگاهی استوار، سپس آن نطفه را خون بستهای ساختيم و آنگاه آن خون بسته را تكّهی گوشتی كرديم و آن تكّهی گوشت را استخوانهايی آفريديم و از آن پس بر آن استخوانها، گوشت پوشانديم.[2]
تا اينجا مراحل جسمانی مطرح است و يك مرتبه لحن آيات تغيير میكند و با اهميتی بيشتر، خبر میدهد:
و سرانجام بدان آفرينشی ديگر داديم. بزرگا، خداوندا! كه نيكوترين آفريننده است.[3]
در سورهی سجده نيز به وجود روح تصريح میفرمايد و پيش از آن به خلقت حضرت آدم(ع) از خاك و آفرينش نسل او از نطفه اشاره دارد و سپس میفرمايد:
خدايی كه هر چه آفريده، نيكو آفريده و خلقت انسان را از گل آغاز كرده است و سپس نسل او را در چكيدهی آبی بیمقدار نهاده است و آنگاه آن [نطفه] را موزون و بهنجار ساخته و از روح منسوب به خود در آن دميده و برايتان گوش آفريده و چشمها و دلها. چه كم شكر میگزاريد.[4]
از سوره حجر استفاده میشود كه ارزشمندی انسان به جهت جان اوست و آن زمانی مسجود ملائكه گشت كه روح در كالبد و اندام او دميده شد، میفرمايد:
و ما انسان را آفريديم از گلی خشكيده، از لجنی ديرمانده و بويناك... . پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلی خشكيده، از لجنی دير مانده و بويناك، انسانی خواهم آفريد، پس همين كه او را موزون برآوردم و در آن از روح خود دميدم در برابرش به سجده در افتيد، پس همهی فرشتگان جملگی سجده كردند جز ابليس كه از همراهی با سجدهكنندگان سرپيچی كرد.[5]
در آيات گذشته به جسم و جان انسان و ارزشمندی جان تصريح شده است. اينك به سه آيه ديگر اشاره میشود كه دلالت دارد بر استقلال روح از بدن و بقای روح پس از مرگ.
كافران معاصر پيامبر اكرم(ص)، آدمی را در همين جسم مادی خلاصه میكردند و به غلط میپنداشتند با مرگ و پراكنده شدن ذرات بدن، امكان ندارد اين بدن دوباره مثل اول زنده شود و سر و سامان بگيرد. قرآن كريم بر اين نكته تأكيد میفرمايد كه شما بدنِ تنها نيستيد، جان داريد، بلكه تمامی شخصّيت و ارزش و شاكلهی شما همان روح شماست. نكتهی ديگر اين كه قرآن برای مرگ و قبض روح، به «توفّی»؛ يعنی دريافت كردن كامل يك چيز تعبير میفرمايد:
كافران گويند: آيا آنگاه كه ما در خاك گم و ناپديد شويم [ديگر بار] از نو آفريده خواهيم شد، پيداست كه لقای پروردگار خويش را باور ندارند. بگو: فرشتهی مرگ كه بر شما گمارده شده جانتان را خواهد ستاند و آنگاه به سوی پروردگارتان بازگردانده میشويد.[6]
در آيهای ديگر جان كندن را به اخراج نفس تعبير میفرمايد[7] گويا جان، تمامی انسان را تشكيل میدهد.
در آيات مربوط به حيات برزخی آمده است:
... و آن دم كه مرگ يكی از آنان فرا رسد گويد: پروردگارا! مرا [به دنيا] باز گردان شايد با آنچه به جا نهادهام عمل صالحی انجام دهم، هرگز، زيرا اين [فقط] حرفی [و آرزويی است] كه او بر زبان میآورد... .[8]
آيات ناظر به عالم برزخ دلالت دارد كه پس از مرگ و پيش از برپايی قيامت، انسان در عالم قبر و برزخ زندگی میكند و يا در نعمت است يا در عذاب و مثل يك انسان زنده، آرزو و درخواست دارد، گفتوگو میكند، سرزنش، عتاب يا بشارت دارد. اين صفات مربوط به جسم نيست، برای جان است و در قبر، جسم متلاشی و نابود میگردد. (مگر جسم برخی از اوليای الهی).
1- دو بُعد انسان را نام ببرید.
2- قرآن حقيقت انسان را چه چیزی میداند؟
[1]. بقره، آيهی 156: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».
[2]. مؤمنون، آيات 12 ـ 15: «وَلَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنا العَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنا المُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنا العِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الخالِقِينَ». برای توضيح بيشتر ر.ك: سيد محمد حسين طباطبائی، الميزان، ج 15، ص 19 ذيل تفسير همين آيات و حر عاملی، وسائل الشيعه، ج 19، ص 324.
[3]. همان.
[4]. سجده، آيات 7 ـ 9: «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنْسانِ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ * ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُم السَّمْعَ وَالأَبْصارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ».
[5]. حجر، آيات 21 ـ 26: « ... فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ».
[6]. سجده، آيهی 10 و 11: «... قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ المَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ».
[7]. انعام، آيهی 93: «... أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ»؛ به آنان میگويند: خودتان يعنی جانتان را خارج كنيد.
[8]. مؤمنون، آيهی 98 و 99: «حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها...».اخلاق اسلامی
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامیمسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی