کد مطلب: ۶۴۹۱
تعداد بازدید: ۱۸۱
تاریخ انتشار : ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۴
جهاد با نفس؛ مهم‌ترین جهاد فراموش شده | ۴
قرآن حقيقت انسان را روح جاودانه‌ی او می‏داند. روحی كه از بس شرافت دارد به خدا منسوب است. بديهی است تمامی هستی، آفريده‌ی خداست، ولی همان‌گونه كه كعبه را خانه‌ی خدا، ماه رمضان را ماه خدا و روزهای مهم را «يوم الله» می‏گوييم، «روح» را نيز روح منسوب به خدا و از او و به سوی او می‏دانيم[1] و هستی خويش را عين وابستگی به خدا می‏دانيم، همان‌گونه كه تصوير يك چيز در آينه، صد در صد به صاحب عكس وابسته است و اگر او از مقابل آينه كنار رود، تصوير داخل آينه نابود می‏گردد.

بخش دوّم: رابطه‌ی خودسازی با خودشناسی | ۲


راز جدال درونی


برای هر يك از ما بارها پيش آمده است كه عهد و تصميم خويش را به علت سستی يا تنبلی زير پا نهاده باشيم و پشيمان شده و خويشتن را سرزنش كرده‌ايم، آيا اين دوگانگی و مخالفت، چگونه توجيه می‏شود؟ مبارزه‌ی خود با خود؟ اين احساس درونی ما كه گاه خود را پيروز و گاه شكست خورده می‏يابيم، چيست؟ و چگونه است؟ مثلاً پزشك برای بهبودی بيمار برنامه‌ی غذايی تنظيم می‏كند. بيمار تصميم می‏گيرد رژيم غذايی و دارويی را رعايت كند، ولی ميل و اشتياق او به برخی غذاهای ممنوعه، بر سر سفره فعّال می‏شود. برخی از اين ميل نفسانی شكست می‏خورند و دستور طبيب را رعايت نمی‏كنند و برخی با اين ميل می‏جنگند و پيروز می‏شوند.
مثالی ديگر: انسان تصميم می‏گيرد سحرخيز و شب زنده‌دار باشد، ولی سحر كه می‌خواهد از رختخواب گرم برخيزد، طبيعت و ميل او به استراحت مانع می‏شود و می‏خوابد. در همين وضعيّت برخی با ميل حيوانی خويش مبارزه می‏كنند و به راز و نياز و نماز می‏ايستند.
در تمامی اين موارد، انسان با خودش درگير است. نه با شخص بيگانه. بنابراين، در درون انسان، دو نيرو و دو خود، وجود دارد كه هر كدام او را به سويی می‏كشند. برای توضيح می‏گوييم: انسان دو خود يا دو بُعد دارد:
الف) بُعد روحانی و ملكوتی كه ترقّی و تربيت او و شخصيت و شكل‌گيری هويّت او به همين بُعد مرتبط است.
ب) بعُد نفسانی و حيوانی كه مايل به لذّت‏های آنی و فانی است. بين همين دو مرتبه‌ی وجودی ما، همواره درگيری و جنگ و جدال برپاست، گاهی اين تضادّ را جدال عقل و نفس می‏نامند و گاه درگيری خود و ناخود و از خواسته‌‏های پست حيوانی به «هوای نفس» تعبير می‌شود.
در جدال انسان با خود، هر گاه خود حيوانی پيروز شود، در مراحل بعد حالت شرمندگی، پشيمانی و احساس شكست به انسان دست می‏دهد، مثل قهرمانی كه در ميدان جنگ يا باشگاه ورزشی از رقيب خود شكست خورده باشد، حالت شرمندگی دارد و احساس پشيمانی و شكست می‏كند.
و برعكس، هر گاه خود اصيل و ملكوتی غالب شود احساس خوش‏حالی و پيروزی و افتخار می‏كند و به خودش اميدوار می‏گردد، همين نشانه‌ی دوگانگی انسان است.


خود اصلی و خود فرعی


خود اصلی ما بُعد روحانی و ملكوتی است كه شخصيت انسانی ما را تشكيل می‏دهد و اصيل است. وقتی می‏گويم: من فكر می‏كنم، خدا را ياد می‏كنم، ايثار، جهاد، شهادت ‏پذيرم، سعادت ديگران را می‏خواهم و بسا خود را برای خوش‏بختی ديگران به زحمت و خطر می‏اندازم، از منِ انسانی خويش خبر می‏دهم و آن جا كه از مسائل پست سخن می‏گويم، مثل: شهوت‏رانی، حيله‌گری و آزمندی، از منِ فرعی و حيوانی خويش پرده برداشته‌‏ام.


ابعاد انسان در آينه‌ی آيات و روايات


قرآن حقيقت انسان را روح جاودانه‌ی او می‏داند. روحی كه از بس شرافت دارد به خدا منسوب است. بديهی است تمامی هستی، آفريده‌ی خداست، ولی همان‌گونه كه كعبه را خانه‌ی خدا، ماه رمضان را ماه خدا و روزهای مهم را «يوم الله» می‏گوييم، «روح» را نيز روح منسوب به خدا و از او و به سوی او می‏دانيم[1] و هستی خويش را عين وابستگی به خدا می‏دانيم، همان‌گونه كه تصوير يك چيز در آينه، صد در صد به صاحب عكس وابسته است و اگر او از مقابل آينه كنار رود، تصوير داخل آينه نابود می‏گردد.
اين تصور كه ذرّه‌ای از روح خدا در انسان آمده، نادرست و شرك است. خداوند خالق و ساير موجودات مخلوق او هستند.
آيات شريفه دوگونه‏‌اند: برخی ـ صرف نظر از اندام انسان ـ از روح آدمی خبر می‏دهند و برخی ديگر افزون بر وجود روح، استقلال و بقای آن را پس از مرگ نيز مدّ نظر دارند. در سوره‌ی مؤمنون، با بيان مراحل جسمانی خلقت، به ايجاد خلقتی ديگر كه افاضه‌ی روح باشد، تصريح دارد و می‌فرمايد:
آری، ما انسان را از چكيده‌‏ای از گل آفريديم، آن‏گاه او را نطفه‏ای ساختيم در جايگاهی استوار، سپس آن نطفه را خون بسته‌ای ساختيم و آن‏گاه آن خون بسته را تكّه‌ی گوشتی كرديم و آن تكّه‌ی گوشت را استخوان‏هايی آفريديم و از آن پس بر آن استخوان‏ها، گوشت پوشانديم.[2]
تا اين‏جا مراحل جسمانی مطرح است و يك مرتبه لحن آيات تغيير می‏كند و با اهميتی بيشتر، خبر می‏دهد:
و سرانجام بدان آفرينشی ديگر داديم. بزرگا، خداوندا! كه نيكوترين آفريننده است.[3]
در سوره‌ی سجده نيز به وجود روح تصريح می‌فرمايد و پيش از آن به خلقت حضرت آدم(ع) از خاك و آفرينش نسل او از نطفه اشاره دارد و سپس می‌فرمايد:
خدايی كه هر چه آفريده، نيكو آفريده و خلقت انسان را از گل آغاز كرده است و سپس نسل او را در چكيده‌ی آبی بی‌مقدار نهاده است و آن‏گاه آن [نطفه] را موزون و بهنجار ساخته و از روح منسوب به خود در آن دميده و برايتان گوش آفريده و چشم‏ها و دل‏ها. چه كم شكر می‏گزاريد.[4]
از سوره حجر استفاده می‏شود كه ارزش‏مندی انسان به جهت جان اوست و آن زمانی مسجود ملائكه گشت كه روح در كالبد و اندام او دميده شد، می‌فرمايد:
و ما انسان را آفريديم از گلی خشكيده، از لجنی ديرمانده و بويناك... . پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلی خشكيده، از لجنی دير مانده و بويناك، انسانی خواهم آفريد، پس همين كه او را موزون برآوردم و در آن از روح خود دميدم در برابرش به سجده در افتيد، پس همه‌ی فرشتگان جملگی سجده كردند جز ابليس كه از همراهی با سجده‌كنندگان سرپيچی كرد.[5]
در آيات گذشته به جسم و جان انسان و ارزش‏مندی جان تصريح شده است. اينك به سه آيه ديگر اشاره می‏شود كه دلالت دارد بر استقلال روح از بدن و بقای روح پس از مرگ.
كافران معاصر پيامبر اكرم(ص)، آدمی را در همين جسم مادی خلاصه می‏كردند و به غلط می‏پنداشتند با مرگ و پراكنده شدن ذرات بدن، امكان ندارد اين بدن دوباره مثل اول زنده شود و سر و سامان بگيرد. قرآن كريم بر اين نكته تأكيد می‌فرمايد كه شما بدنِ تنها نيستيد، جان داريد، بلكه تمامی شخصّيت و ارزش و شاكله‌ی شما همان روح شماست. نكته‌ی ديگر اين كه قرآن برای مرگ و قبض روح، به «توفّی»؛ يعنی دريافت كردن كامل يك چيز تعبير می‌فرمايد:
كافران گويند: آيا آن‏گاه كه ما در خاك گم و ناپديد شويم [ديگر بار] از نو آفريده خواهيم شد، پيداست كه لقای پروردگار خويش را باور ندارند. بگو: فرشته‌ی مرگ كه بر شما گمارده شده جانتان را خواهد ستاند و آن‏گاه به سوی پروردگارتان بازگردانده می‏شويد.[6]
در آيه‌ای ديگر جان كندن را به اخراج نفس تعبير می‌فرمايد[7] گويا جان، تمامی انسان را تشكيل می‏دهد.
در آيات مربوط به حيات برزخی آمده است:
... و آن دم كه مرگ يكی از آنان فرا رسد گويد: پروردگارا! مرا [به دنيا] باز گردان شايد با آنچه به جا نهاده‌ام عمل صالحی انجام دهم، هرگز، زيرا اين [فقط] حرفی [و آرزويی است] كه او بر زبان می‏آورد... .[8]
آيات ناظر به عالم برزخ دلالت دارد كه پس از مرگ و پيش از برپايی قيامت، انسان در عالم قبر و برزخ زندگی می‏كند و يا در نعمت است يا در عذاب و مثل يك انسان زنده، آرزو و درخواست دارد، گفت‌وگو می‏كند، سرزنش، عتاب يا بشارت دارد. اين صفات مربوط به جسم نيست، برای جان است و در قبر، جسم متلاشی و نابود می‏گردد. (مگر جسم برخی از اوليای ‏الهی).


خودآزمایی


1- دو بُعد انسان را نام ببرید.
2- قرآن حقيقت انسان را چه چیزی می‏داند؟

 

پی‌نوشت‌ها


[1]. بقره، آيه‌ی 156: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».
[2]. مؤمنون، آيات 12 ـ 15: «وَلَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنا العَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنا المُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنا العِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الخالِقِينَ». برای توضيح بيشتر ر.ك: سيد محمد حسين طباطبائی، الميزان، ج 15، ص 19 ذيل تفسير همين آيات و حر عاملی، وسائل الشيعه، ج 19، ص 324.
[3]. همان.
[4]. سجده، آيات 7 ـ 9: «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَی‏ءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنْسانِ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ * ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُم السَّمْعَ وَالأَبْصارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ».
[5]. حجر، آيات 21 ـ 26: « ... فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ».
[6]. سجده، آيه‌ی 10 و 11: «... قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ المَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ».
[7]. انعام، آيه‌ی 93: «... أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ»؛ به آنان می‏گويند: خودتان يعنی جانتان را خارج كنيد.
[8]. مؤمنون، آيه‌ی 98 و 99: «حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها...».اخلاق  اسلامی

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی‌مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: